جدول جو
جدول جو

معنی حب البنه - جستجوی لغت در جدول جو

حب البنه
(حَبْ بُلْ بَ نَ)
وندانه. رجوع به حبهالخضراء و حب البطم شود
لغت نامه دهخدا
حب البنه
ازریشه پارسی بنه چاتلانقوش
تصویری از حب البنه
تصویر حب البنه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَبْ بُسْ سَ نَ)
در اصطلاح احکامیان، برجی که طالع سال واقع شود. سال خداه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ بَ قَ)
رسنه. کلول. گاودانه. ملک. ارونس. اروبس
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُنْ نَ بَ)
: میوه های جنگلی مانند حب النبه و ثمر بلوط و گلابی جنگلی بخورند (مردم کرداک). (ایران باستان ج 2 ص 1544). و این کلمه حب النبه به تقدیم باء بر نون باشد و در کتابت غلط شده است
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُسْ سِ نَ)
نقل خواجه. حبهالسمنه. حب الحنکلاء. قسم صغیر حب ّالزلم. حبی است سیاه رنگ از نخود کوچکتر و خراسانیان آنرا نقل خواجه خوانند. پوست وی بغایت سیاه بود و مغز وی سفید. و طبیعت وی گرم و تر بود در اول و گویند در دویم. و منفعت وی آنست که فربهی آورد و منی زیاده کند و باه را زیاده برانگیزد و مقدار ده درم از آن را چون بکوبند و در آب بمالند و صافی کنند و با قدری آرد و قند و روغن بادام شیرین یا کنجد بپزند و بیاشامند بدن لاغر فربه کند، چون سبب لاغری از سردی و خشکی بود. و وی دیر از معده بگذرد و مضر بود به شش و مصلح وی قند بود و بدل آن نیم وزن آن مغز پسته و نیم وزن آن کنجد و گویند بدل آن حب محلب است. (اختیارات بدیعی). دانه ایست بقدر فلفلی مستدیر و سیاه لون و ملساءو مغزش سفید و شیرین و نبات او به قدر ذرعی و شیردار. و برگش سفید اغبر. در دوم گرم و در اول تر و کثیرالغذاء و مبهی و مسمن و یک وقیۀ او با ماءالعسل مسهل ضعیف بلغم و صفراء و ربع رطل از آب برگ او مسهلی قوی. و قدر شربتش تا ده درم و بدلش پسته و کنجد است بالمناصفه. و بطی ءالنزول و ثقیل و مصلحش سکنجبین و عسل. و صاحب برهان در ذیل کلمه نقل خواجه گوید: دانه ای باشد سیاه رنگ و مدور از نخود کوچکتر. پوست آن بسیار سیاه و مغز آن بغایت سفید می باشد. گرم و تر است. تن را فربه کند و قوه باه دهد و بعربی حب السمنه و حب الحنکلا خوانند با حاء بی نقطه. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ ؟)
تاجریزی. عنب الثعلب
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ قَ)
عنب الثعلب. (داود ضریر انطاکی) (اختیارات بدیعی). تاجریزی. حب ّالفنا
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ قَ نَ)
شاهدانه. (دهار). شهدانج. حب الفتیان. کنودانه. (مهذب الاسماء). کنب دانه. شاهدانج. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ مُ نَ)
رجوع به حب المزن شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ)
پستۀ غالیه. (بحر الجواهر) (ریاض الأدویه). تخم غالیه. فستق الهاویه. جوزبوا. جوزبویا. جوزالطیب. چارگون. جارگون. شوع. صاحب اختیارات گوید: دانه ایست به شکل فستق اما پوست وی تنک بود و سهل شکن باشد و آنرا فستق الهاویه خوانند و در طعم وی تلخی بود با قبض و بهترین وی بزرگ و خوشبوی بود و طبیعت وی گرم است در سیم و گویند تر است در اول، سودا و بلغم رانافع و مقدار مستعمل روزی تا دو درم بود جلاء بدهد وثآلیل و کلف و دانه هائی که در روی پیدا میشود و جرب و حکه را نافع بود و سدّۀ جگر و سپرز بگشاید و صلابت آن نرم کند چون با آرد کرسنه ضماد کنند، و اسحاق گوید مضر است به جگر و مصلح وی رازیانه است و دیسقوریدوس گوید بدل وی به وزن وی قشورالسلیخه بود و گویند بدل آن به وزن آن فوه و نیم وزن آن قشورالسلیخه و ده یک آن بسباسه بود و آن را به شیرازی تخم غالیه خوانند. و صاحب تحفه گوید: دانه ایست کوچکتر از پسته و مدوّر و در غلافی مثل غلاف لوبیا و با اندک تلخی و پوست اوسفید و رقیق و درخت او بزرگتر از درخت گز و برگش شبیه برگ بید و بسیار سبز و گلش مثل ریحان و آژده. در دوم گرم و خشک و مفتح سدّۀ جگر و سپرز و مسهل بلغم خام و عصارۀ او مقیی ٔ و آشامیدن جرم او با آب و سرکه جهت سپرز مجرّب و فتیلۀ او جهت رعاف و سنون آن جهت استحکام لثه و ضماد او جهت اورام صلبه و تشنج و مفاصل و ضعف و صلابت جگر و سپرز و مواد سوداوی و بلغمی و کلف و جرب و حکه و با بول جهت ثآلیل نافع و مقیی ٔ و مضر جگر و معده و مصلحش رازیانه و قدر شربتش تا دودرم و بدلش یک وزن و نیم او سلیخه و عشر او بسباسه و روغن او جالی و محلل و جهت درد گوش و دوی و طنین ورفع ثآلیل و شقاق مزمن و نرم کردن عصب و درد دندان و اوجاع بارده و فالج و امثال آن و تحلیل ورم جگر و سپرز و بواسیر و با مصطکی جهت قی بلغمی و ضماد او باعنبر جهت نزلات بارده و سردی دماغ و جرب و حکّه و تقشر جلد و قلع آثار قروح و آشامیدن یک مثقال او با آب و عسل مهیج قیی ٔ و مسهل و با آب سرکه جهت تنقیۀ جگر و سپرز و پنج درهم او مسهل رطوبات رقیقه و مضر معده و مصلحش انیسون و چون داخل طیوب کنند متکرج نمیشود. و در مخزن الأدویه آمده است: به پارسی پستۀ غالیه گویند. گرم است در دوم و تر است در اول، کلف و خیلان را ببرد و جرب و خارش اعضاء را نفع دهد و صلابت سپرز را سودمند آید و شربتی از او دو درم تا سه درم است
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ بَ)
تگرگ. دانۀ تگرگ و یخچه
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ بَ رَ کَ)
نام دانه ای کوچک و سیاه است. (دزی ج 1 ص 240)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ بُ)
حبّهالخضراء. بن. ون. شاه بن. شادبن. خنجک. بوکلک. چتلانقوش. سقر. کلخنگ. ضرو. وندانه. حب ّالبنه
لغت نامه دهخدا
تصویری از حب البان
تصویر حب البان
بانگ از داروها گوزبویا جوزبویاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب البرد
تصویر حب البرد
سرمادانه تگرگ تگرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب البطم
تصویر حب البطم
بنه (چاتلانقوش) از گیاهان بنگل چاتلانقوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب البقر
تصویر حب البقر
گاو دانه (کرسنه) از گیاهان کرسنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الرند
تصویر حب الرند
حب الغار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب السمنه
تصویر حب السمنه
نقل خواجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الفنا
تصویر حب الفنا
سگ انگور روباه تربک از گیاهان میوه تاجریزی را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب القنب
تصویر حب القنب
شاهدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب المزنه
تصویر حب المزنه
حب المزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رب السنه
تصویر رب السنه
سال خدا برجی که طالع سال واقع شود سال خداه صاحب السنه
فرهنگ لغت هوشیار
هوش آور همبسته ای از چند داروی گیاهی برای رهایی از هوشربا (مواد مخدر) حبی که در طب قدیم جهت ترک افیون ساخته میشده است و ترکیبش از مخلوط تا توره سیاه و زنجبیل وریوند چینی بود که روزی دو یا سه حب تجویز میشده
فرهنگ لغت هوشیار